پدیدۀ «ورزاجنگ» در گیلان و معاد ­های آن در مازندران، یعنی «ورزوجنگ» و «جونکاسره»، تجربۀ به جان هم انداختن دو گاوِ نر است که تا سرحد مرگ یکدیگر را زیر ضربات شاخ و در هیاهوی تماشاچیان و صاحبانشان خرد و خمیر می کنند. این مراسم در نخستین بزنگاهش، نمایشی در میانۀ سرگرمی هایِ مردم […]

 

پدیدۀ «ورزاجنگ» در گیلان و معاد ­های آن در مازندران، یعنی «ورزوجنگ» و «جونکاسره»، تجربۀ به جان هم انداختن دو گاوِ نر است که تا سرحد مرگ یکدیگر را زیر ضربات شاخ و در هیاهوی تماشاچیان و صاحبانشان خرد و خمیر می کنند. این مراسم در نخستین بزنگاهش، نمایشی در میانۀ سرگرمی هایِ مردم بومی و گاوبان­ها (گالش) بود اما اندک اندک فرصتی برای بازنمایی سلطۀ شاهان در جشن­های بزرگ شد. در چند سدۀ اخیر با تغییر مناسبات نسلی، این نمایش، به بازی، سرگرمی و لمحه ­ای زودگذر در زندگی انسان هایی بدل شده است که این پدیدۀ فراویز را مجالی برای قمار و لذت می­پندارند.

زیست ­تجربی پژوهشگرِ این سطور در میان گروهِ اجتماعی موصوف، بیانگر این است که بسیاری از ساکنان مناطق جلگه ­ای شمال ایران از آن تحت عنوان «بازی بومی»، «سنت فرهنگی» حمایت می کنند اما آنچه موجب تأمل می باشد این است که نه تنها افراد درگیر، بلکه بسیاری از پژوهشگران گیلانی این حوزه نیز خواهان تداوم این سنتِ فرهنگیِ نامتعارف هستند! و با استدلال انسجام اجتماعی و جذب گردشگر در غالب کتاب و پایان­نامه از آن حمایت می­کنند!

بنابراین پژوهشگر این سطور، ضمن پرداختن به مسئلۀ مطروحه در رسالۀ دکتری خود تحت عنوان «قصدمندی ورزاجنگ و پیامدهای سیاسی اجتماعی آن در شهرستان رشت»، طی مقالاتی با عناوین «بررسی پدیدارشناختی تطور مناسبات میان نسل ها در پدیدۀ ورزاجنگ» و «حیوان از حس تا سوژگی: گفتاری در فلسفه اخلاق زیستی» و «بررسی پدیدارشناسانۀ حیوان آزاری در مراسم ورزاجنگ» سعی نمود به خطایی اشاره نماید که متاسفانه شکل علمی به خود میگیرد و با «بازی» نامیدن این نبردخونین سعی در پنهانی وجوهی دارد که لازم است علیرغم بداهت بدان پرداخته شود. بنابراین با دغدغۀ پدیدارگی آستانۀ انسانیت، در رابطۀ میان حیوان و انسان به مسئله­ا­ی اجتماعی و حتی سیاسی پرداخته شد که یکی از چالش­های بزرگ نیروی انتظامی در بخش­های مختلف شمال کشور محسوب می­شود. از آنجایی که لایحه حقوق حیوانات همچنان در پیچ و خم تصویب و ابلاغ می باشد بنابراین لازم است گاهی مسئلۀ حقوق حیوانات از چشم اندازی اجتماعی و حتی سیاسی برجسته شود تا فراز و نشیب های جامعه و دولت (در اینجا نیروی انتظامی) بخوبی آشکار شود.

بهنام خداپناه مترجم کتاب مشهور «آزادی حیوانات» در مقدمه این کتاب می نویسد زمانی سهراب سپهری در پاسخ به انتقادات احمد شاملو از او مبنی بر اینکه، «سر آدم های بیگناهی را لب جوب میبُرند و من دو قدم پایین تر بایستم و توصیه کنم که آب را گل نکنید؛ تصورم این بود که یکی مان از مرحله پرت بودیم…» چنین گفته بود: «انسانی که نگران آب خوردن یک کبوتر نباشد، همان انسان به راحتی آدم می کُشد» (سینگر، ۱۳۹۹: ۱۰). در مجموع شاهد دسته های گوناگونی از طرفداران ورزاجنگ در گیلان و مازندران هستیم که در سطور ذیل می توان به بخشی از آنها اشاره نمود:

دستۀ اول) به حیوان آزاری خود آگاه نبوده یا بدان معترف نیستند. این افراد سعی می کنند خود را از زُمرۀ حیوان آزارها مُبرا نمایند؛ به خوبی میتوان دریافت که عدم جرم انگاری، موجب گردیده این فروبستگی تداوم یابد. آن ها به علت مهرورزی در تأمین نیازهای ابتدایی حیوان و چیزی که سینگر آنها را آزادی پنجگانه (چرخیدن، تیمارکردن، برخواستن، لمدادن و کشدادنِ آزادانه اعضای بدن) می داند؛ وقتی ساعته ا به تیمار حیوان و سخن گفتن با گاو مشغول هستند، تصور می کنند ساماندهی بازی و نبردِ خونین ورزاجنگ، نه تنها حیوان آزاری نیست بلکه مبتنی بر طبیعت حیوان می باشد. این در حالی است که هرگز به ارادۀ حیوان در عملِ طبیعی توجه نمی کنند و همچنین شرطی کردن حیوان، جلوگیری از جفت گیری گاونر پیش از مبارزه، اجبار با طناب برای سرشاخ کردن دو حیوان در نبرد و… برایشان مبینِ حیوان آزاری نیست. به تعبیر ساده تر، آنها به علت پرهیز از حیوان آزاری منفعل به حیوان آزاری فعال خود معترف نیستند.

دستۀ دوم) تاحدی به حیوان آزاری معترفند اما بدان مشغولند. این گروه به واسطۀ تعامل زیاد میان حیوان و انسان، درد و رنج حیوان را بیشتر درک می کند و با تکیه بر استدلال زیر سعی می کنند تا حدی وجدان خود را التیام ببخشند:

  • به گسترش دامپزشکی کمک می کنم.
  • سالی یکبار برای ورزا، جنگی سامان میدهم.
  • وقتی در ورزاجنگ، حیوان هم وزن انتخاب می کنم.
  • هزاران سگ را در روز میکُشند به ما از حیوان آزاری می گویند!
  • بعد از جنگ به کاهش درد حیوان با داروی بی حسی اقدام می کنم.
  • اگر برای هر مبارزه دامپزشک حضور داشته باشد؛ درنتیجه حیوان درد کمتر متحمل می شود.

 

این دسته معترفند که «کار خوبی نیست؛ اما گذشتن از هیجان این بازی سخت است». در نتیجه، سعی می کنند به برخی از اصول آزادی پنجگانه حمایت از حیوانات توجه نمایند. در همین راستا، بهنگام بازگویی روایتهای خود، رابطۀ محبت آمیزشان با حیوان را بیش از حوادث میدان نبرد برجسته می کنند اما فراموش می کنند که در فراز و فرودهای رابطه انسان و حیوان، ورزاجنگ به شکلی طبیعی محدود نمی شود بلکه در ورزاجنگ ارادۀ انسانی (سلطۀ انسان بر حیوان) است که بر طبیعت حیوان، غلبه دارد.

دستۀ سوم) حیوان آزاری، برایشان مطرح نیست. این گروه به واسطۀ برجسته شدن مولفه هایی مثل حیثیت، سنت، هیجان، لذت، قمار و… در زندگی روزمرۀشان، بر این باورند که «اساساً در یک بازی، چرا باید به اسبابِ آن بازی، توجه کرد؟ از بازی لذت ببر!». این دسته بسان آنچه اولئاریوس از عطش قتل عام شاهِ صفوی برای شکار و جنگ حیوانات بیان می کند، تنها به هیجان بازی می اندیشند و حیوان را ابزار انسان می پندارند. در اینجا نه تنها ارادۀ حیوان، بلکه خود «حیوان» به عنوان یک مُدرک حیات مطرح نیست. در این دسته بسان آنچه پاشایی(۱۴۰۱: ۱۱۴) شخصیت های ضداجتماعی، می نامند براحتی قابل مشاهده است. مصاحبه و همکلامی با این افراد سخت تر از سایر افراد بود.

دستۀ چهارم) تاحدی به حیوان آزاری دیگران معترفند اما خود را تماشاگر می پندارد! این گروه به واسطۀ اینکه خود را تماشاگر می دانند؛ از دامنۀ حیوان آزاری مُبرا می پندارند و بر این باورند که دلیل حضورشان در ورزاجنگ سرگرمی، اندکی هیجان، اشتغال به بازی سنتی و… است. این در حالی است که بسان آرنت (۱۳۹۴: ۱۴۶) میتوان نوشت «تماشاگر، و نه بازیگر، سرنخ معنای امور بشری را در دست دارد». همان موضوعی که قانون گذار امریکایی را برآن داشته تا بر «ضرورت گزارش حیوان آزاری» در صورت مشاهده تأکید نماید (مشکات، ۱۳۹۸: ۱۷۴). با مراجعه به نخستین بزنگاه، که ورزاجنگ از «تماشا»ی یک جنگ طبیعی بین دو گاونر آغاز شد می توان دریافت که «تماشاگر بودن» نقطۀ گسست از حیوان آزاری نیست بلکه نقطه ای بحرانی از مواجهات میان نسل­هاست. به عبارت دیگر، از آنجایی که کنشگران ورزاجنگ، وابسته به صحنه، بازیگران دیگر و تماشاگران هستند تا در مقام جایگاه نمود یافتنِ خودِ آن چیز، خود را پدیدار کنند؛ در نتیجه، تماشاگران به آزردن حیوان کمک نموده اند.

در مقام جمع بندی میتوان به نقل از پاشایی (۱۴۰۱: ۱۰۶) نوشت: «اگر مشاهدۀ شکنجه و آزردن حیوانات، مردم منطقه ای را متألم و آزرده نکرد به معنی عدم حیوان آزاری نیست». بنابراین ما با نگارش این سطور، ضمن آشکارگی انواع کنشگران ورزاجنگ و نسبتش با حیوان آزاری بر آن است که هم آغوشی با جهانی که در آن پرت شده ایم، نه تنها ضروری است بلکه انسان «با» طبیعت خود را تحقق می بخشد. این «با» طبیعت بودن یعنی پذیرش حیوانات چونان مُدرک های حیاتی که می توانند صاحب سطح و نوعی از حقوق باشند.

 

حسین صولتی

دکتری جامعه شناسی سیاسی

عضو گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب