«علی تاجرنیا» فعال سیاسی اصلاح طلب  در پاسخ به این سوال  که آیا احتمال شکل گیری جریان سوم از دل دو جریان سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب وجود دارد یا اینکه خارج از این دو جریان شکل خواهد گرفت؟ به خبرنگار سیاسی برنا گفت: جریانات غیررسمی سیاسی که حتی مورد تایید جناح های سیاسی هستند […]

«علی تاجرنیا» فعال سیاسی اصلاح طلب  در پاسخ به این سوال  که آیا احتمال شکل گیری جریان سوم از دل دو جریان سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب وجود دارد یا اینکه خارج از این دو جریان شکل خواهد گرفت؟ به خبرنگار سیاسی برنا گفت: جریانات غیررسمی سیاسی که حتی مورد تایید جناح های سیاسی هستند به عنوان مسئله ای مطرح  است که پیش روی مردم است.  هم آقای روحانی و هم آقای احمدی نژاد جزو چهره هایی بودند که بر حسب ظاهر، خود را فراتر از جریانات سیاسی و به عبارت دیگر خود را یک جریان دیگر می دانستند. تجربه دو دولت نشان دهنده این است که اقبال افکار عمومی، آن چنان که باید و شاید، جریان منتسب به آنها نبود. ممکن است شخص رئیس جمهور یا شخص آقای احمدی نژاد به لحاظ عملکرد، یک سری طرفدار و مخالفین نیز داشته باشند اما در دوره های پس از استقرار و زمانی که در پی این بودند که مجلس را به عنوان یک جریان سیاسی دراختیار بگیرند همگان شاهد بودند که این اتفاق رخ نداد و این گونه نیست که در طول این مدت، یک جریان به عنوان جریان سوم توانسته باشد از لحاظ سیاسی غلبه کند و یا نظر مثبت افکار عمومی را به خود اختصاص دهد. بنابراین همان گونه که همگان شاهد هستند این یک نمونه است. نمونه دیگر، مطرح کردن آقای قالیباف به عنوان یک چهره اصولگرای اصلاح طلب بود که در مقاطعی با این نگاه و شعار پیش آمد که نتوانست به نوعی اقبال افکار عمومی را به خود جلب کند.

این فعال سیاسی اصلاح طلب افزود: چهل سال است که در این کشور، دو جریان سیاسی عمده کشور حضور دارند و در جهان نیز سابقه این  موضوع به  چندین سده می رسد. بنابراین به نظر می رسد مجددا گفتمان غالب، گفتمان دو جریان سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب خواهد بود منتهی طبیعتا متناسب با زمان و مکان و میزان اقبال افکار عمومی، ممکن است این جریانات از جریانات دیگر، یارگیری کنند یا جبهه های جدیدتری  از درون این جریان سر برآورد. به عنوان مثال همگان شاهد بودند که  بعد از دوم خرداد، جریان جدیدی از دل جریان خط امام به عنوان جریان اصلاح طلب پدید آمد که عمدتا در قالب حزب مشارکت خود را نشان داد یا بعد از دولت آقای خاتمی و مجلس ششم، جریانی با عنوان آبادگران پدید آمد که از درون جریان اصولگرا بود. به هر حال این جهت گیری های کلی همچنان پابرجا خواهد بود و تا حدودی تغییراتی را به خود خواهد گرفت.

تاجرنیا ادامه داد: نکته مهم دیگر این است که در انتخابات پیش رو، جریانی پیروز خواهد شد که بتواند در واقع به نوعی بتواند گفتمان عدالت را به معنای واقعی خود در افکار عمومی پایه گذاری کند و از سوی دیگر بتواند  اطمینان از کارآمدی خود را نیز نشان دهد. این موضوع نیز مجددا از درون این دو جریان سیاسی پدید خواهد آمد و همچنین بستگی دارد که حضور مردم چگونه باشد، اینکه شورای نگهبان تا چه اندازه تحمل پذیر و صبور باشد که همه طیف ها و جریانات سیاسی بتوانند حضور داشته باشند همچنین این جریانات سیاسی تا چه اندازه خود را با خواسته های مردم تطبیق دهند مجموعا باعث خواهد شد که این جریانات مورد اعتماد قرار گیرد.

این فعال سیاسی اصلاح طلب عنوان کرد: جریان کارگزاران در سال ۷۶، جریان بین جریان سیاسی چپ و راست نبود. اگر به قبل و بعد پیشینه و سوابق  جریان کارگزاران توجه شود، جریان کارگزاران که بعدا حزب کارگزاران سازندگی را تشکیل دادند بخشی از نیروهای چپ یا خط امام بودند که در تفکر اقتصادی خود به نوعی دچار دگردیسی شدند ضمن اینکه باید در نظر داشت که بین قوه مجریه و نهادهای بالادستی، اختلافاتی ایجاد شد که تشکیل مجموعه ای به نام کارگزاران به نوعی با اجازه مرحوم هاشمی رفسنجانی شکل گرفت به این دلیل که مرحوم هاشمی در ابتدای حضور خود در دولت با نوع ترتیب بندی کابینه ها سعی کرد که به نوعی جریان اصولگرا یا راست سنتی را از خود خوشحال کند و در ادامه در دولت دوم خود مشاهده کرد که  این همراهی ها نه تنها به اعتمادسازی کمکی نکرده است بلکه جریان اصولگرا بیشتر طلبکار شده است و کارگزاران در همان زمان نیز به نوعی در مقابل جریان راست سنتی شکل گرفت  و پیشینه و پسینه آنها نشان داد که آنها به جریان اصلاح طلب کاملا نزدیک ترند.

علی تاجرنیا درباره سخنان بهزاد نبوی درباره حضور در انتخابات  و مخالفت آن با تحریم انتخابات از سوی اصلاح طلبان، اضافه کرد: جمعی از سیاستمداران کارکشته و با تجربه جریان اصلاح طلب به این جمع بندی و نتیجه رسیدند که اگر اتفاقی در کشور بخواهد رخ دهد نیازمند یک حضور حداقلی در قدرت است. این مسئله با توجه به ساختار جمهوری اسلامی و طبیعتا کسی که اپوزیسیون می شود چون در حوزه قدرت حضور ندارد در نهایت اثر خود را از دست می دهد یک امر تجربی و  صحیح است اما یک مسئله ای که در این بخش مغفول مانده است این است که این اعتماد کردن مردم هم وقت و زمانی دارد و نمی توان تا ابد از سرمایه اجتماعی یک جریان سیاسی به صورت دائم هزینه کرد و منجر به انتخاب یک سری افراد شد و آن افراد کارآمدی لازم را نداشته باشند و در نهایت این تصور را داشته باشیم که مردم نیز مجددا اقبال خواهند کرد. این قسمت، حلقه مفقوده این نقطه نظرات دوستان است.

وی بیان داشت: یک بخش دیگر نیز این است که متاسفانه هیچ کدام از جریانات سیاسی، به درستی حوزه قدرت را به نیروهای نسل بعدی منتقل نکردند. در حال حاضر الیگارشی تصمیم گیری در جبهه سیاسی اصولگرایی و اصلاح طلبی همان کسانی هستند که ۳۰ سال گذشته نیز در این حوزه تصمیم گیر بودند اگر هم بحثی با عنوان جوانگرایی انجام شده عمدتا به سمت کسانی رفتند که بیشتر مقلدین خوبی هستند تا اینکه انسانهای اثرگذاری در عرصه سیاست ورزی باشند. بنده معتقدم که این مشکل در هر دو جریان سیاسی، پویایی لازم را از این جریانات گرفته است و به همین دلیل نیز همگان شاهدند که در شکل دهی و سازمانبندی سازمانهایی که به آنها تعلق دارد مثل قوه قضائیه، مجلس و شوراها، دچار خطای استراتژیکی می شویم که نمی توانیم یک روند صحیح و درستی  را حاکم کنیم. وقتی که قدرت هم در اختیار ما قرار می گیرد به درستی از آن استفاده نمی شود در یک زمان با توجه به شعارهای تند و تیز معمولا با بخش هایی حاکمیت درگیر می شویم و در بخش هایی  به صورت ناخواسته  به افرادی تن می می دهیم  که به نوعی برای آن مجموعه سوپاپ اطمینان هستند و در کنار آنها قرار می گیریم.

باید در این موارد تغییر ایجاد کنیم حوزه تصمیم سازی و تصمیم گیری را از برخی چهره های محدود به سمت چهره های فراتری قرار دهیم اینکه ما در مجموعه جریان سیاسی، بخواهیم تشکلهای جبهه ای شکل دهیم که آدم های آن متفاوت باشد اما حزب و تصمیم گیرنده آن، چند نفر مشخص باشند نهایتا منجر به از دست دادن این پویایی خواهد شد و علی رغم حضور در انتخابات، نمی توانیم بهره لازم را در اداره درست جامعه و کمک کردن به مردم ببریم و در دراز مدت طبیعتا اعتماد افکار عمومی را سلب خواهد کرد.