به گزارش خبرنما به نقل از خبرنگار ایسنا از آمستردام، سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم مستند آمستردام (ایدفا) مانند هر رویداد فیلم مستند دیگر، از موضوع‌های سیاسی و اجتماعی سرشار بود. به طور کلی، عرصه سینمای مستند بیش از سایر شاخه‌های هنری و سینمایی محمل احساس مسؤولیت‌های اجتماعی و انسانی قرار می گیرد که […]

به گزارش خبرنما به نقل از خبرنگار ایسنا از آمستردام، سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم مستند آمستردام (ایدفا) مانند هر رویداد فیلم مستند دیگر، از موضوع‌های سیاسی و اجتماعی سرشار بود. به طور کلی، عرصه سینمای مستند بیش از سایر شاخه‌های هنری و سینمایی محمل احساس مسؤولیت‌های اجتماعی و انسانی قرار می گیرد که خیلی جاها به مسائل سیاسی چنان تنه می زند که گاه، شاخصه‌های هنری نیز فدای رویکردهای سیاسی می‌شود. البته گاهی هم به ارتقاء هنری اثر، مخصوصا از منظر محتوا منجر می‌شود.

در متن و بعضا فرامتن ایدفا ۲۰۱۹ نیز ایران به عنوان کشوری که در جهان، علاوه بر جنبه‌های هنری، کشور خاص سیاسی شناخته می‌شود، سهمی را از فعل و انفعال‌های ابن جشنواره به خود اختصاص داد.
می‌توان گفت، یکی از شاخص‌ترین آنها، فیلم “متولد اوین” بود که به‌عنوان محصول کشورهای آلمان و اتریش به جشنواره عرضه شده بود و نام مریم زارع را به‌عنوان کارگردان با خود به همراه داشت. طبق اطلاعات محتوای فیلم، زارع در اوایل دهه ۶۰ در تهران متولد شده و هنگام تولد، پدر و مادرش به‌دلیل احکام مربوط به فعالیت‌های گروه های سیاسی خاص، در زندان به سر می‌بردند. مادر مریم درحالی‌که که او سه، چهار ساله بوده به همراه فرزندش به آلمان عزیمت کرده، به مرور با جدایی از پدر مریم که در آن زمان همچنان در ایران بوده، با یک مرد یهودی ازدواج کرده و فعالیت سیاسی را در شاخه‌ای دیگر ادامه داده و زمانی کاندیدای شهرداری یکی از شهرهای آلمان هم شده است.

محتوای فیلم از آنجا شکل می‌گیرد که کارگردان تصمیم می‌گیرد در وضعیت فردی و اجتماعی خود در زمان تولد، کنکاش کند؛ کنکاشی که به مصاحبه‌ها و مصاحبت های متعددی در چند شهر و کشور اروپایی و آمریکایی می‌انجامد.
این فیلم از نظر ساختار فنی، اثری به نسبت با شاخصه‌های استاندارد بوده که دو خطای فاحش کارگردان، آن را به مستندی غیر قابل اتکاء تبدیل کرده است؛ نخست آنکه این فیلم با توجه به موضوع خود که فرازمانی و فرامکانی، مربوط به هر دوره و هر جغرافیایی است، یک فیلم روان‌شناسی و به نوعی جامعه‌شناسی موفق می‌توانست باشد، اما در میانه، با سهل‌انگاری کارگردان در سطحی‌گرایی سیاسی، به طرز ناشیانه‌ای به یک اثر نه چندان قابل بحث تبدیل شده است.
این سیاسی‌گرایی محض علاوه بر درون فیلم، ظاهرا در بیرون و پیرامون آن نیز در جریان است؛ به گونه‌ای که نشست پرسش و پاسخ نمایش فیلم در سینما مونت آمستردام، چنان به عرصه ابراز احساسات کارگردان و برخی حاضران در سالن و دست‌اندرکاران نشست و نیز ابراز جمله‌ها و بیانیه‌های سیاسی آلوده شد که فرصت هر گونه بحث و پرسش و پاسخ فنی را سلب می‌کرد.
مشکل دوم فیلم نیز که بسیار عجیب و غیرحرفه‌ای است، در همان بخش‌های هیجان‌آمیز سیاسی فیلم نمود یافته که کارگردان تحت تاثیر به نقطه اوج رساندن احساسی اثرش در سمت و سوی سیاسی، تصویرهایی را که در چند سال گذشته ادعاهایی توسط یک عکاس درباره آن مطرح شده مبنی بر این‌که او عکس را در مرزهای غربی ایران در سال‌های نخستین انقلاب گرفته است، و نیز نمایان‌گر اجرای حکم ظاهرا دادگاه صحرایی افراد ناشناسی توسط افراد ناشناس دیگر است، به عنوان اجرای احکام اعدام در زندان اوین به مخاطب قالب کرده و به‌نوعی خلاف واقع گویی آگاهانه و عامدانه دست زده است.
این عمل را از دو منظر کاملا مردود می‌توان دانست؛ نخست اینکه کارگردان یک مستند تاریخی، چطور ممکن است به تحریف عامدانه در تاریخ دست بزند و آیا اصلا چنین مجوز و امکانی در سینمای مستند تاریخی وجود دارد؟ دیگر آنکه به اثری که ولو در حد چند فریم و البته چند فریم تاثیرگذار و حیاتی در فیلم، به خلاف واقع‌گویی عمدی در آن دست زده شده است، چگونه می‌توان اعتماد کرد و چگونه می‌توان آن را رد نکرد و به آن احترام گذاشت؟ به کارگردانی که به چنین عملی دست زده است، چطور؟ مثلا در جامعه‌ای مانند آلمان که به‌عنوان سازنده فیلم معرفی شده، اگر متوجه شوند که کارگردانی چنین اقدام ناشایستی در فیلمش انجام داده است، به او چه واکنش و رفتاری خواهند داشت؟

دیگر فیلمی در ایدفا که به طور واضح به مسائل سیاسی مربوط به ایران می‌پرداخت اما رویکردی کاملا متفاوت و البته حرفه‌ای‌تر داشت، فیلمی به نام Desert One محصول کشور آمریکا بود که اتفاقا آن هم توسط یک کارگردان زن (باربارا کاپل) ساخته شده است.
در این فیلم که آن هم در بخش غیر رقابتی ایدفا ۲۰۱۹ به نمایش گذاشته شد و به موضوع تسخیر سفارت آمریکا در تهران و شکست عملیات نظامی آمریکا در طبس می‌پردازد، برخلاف متولد اوین، حکومت‌ها و افراد، سفید و سیاه مطلق نبودند، با وجود آنکه این استعداد وجود داشت، تا جای ممکن از احساسی گرایی در آن پرهیز شده بود، و دیگر اینکه فیلم، به عنوان یک مستند تاریخی، سعی کرده بود تا جای ممکن راوی بی‌طرفی برای وقایع تاریخی باشد؛ تا جایی که با وجود آمریکایی بودن اثر و نوعی تجلیل کماندوهای آمریکایی کشته شده در طبس، نه نسبت به ایران و حاکمیتش نگاه مطلق وجود داشت، نه به رییس جمهورهایی چون کارتر و ریگان و نه حتا نسبت به روابط دو کشور در زمان سلطنت پهلوی.

علاوه بر این‌ها، فیلم “خلاف عقربه های ساعت” جلال مقامی که به روایت سرنوشت فکری یک ساعت ساز همدانی می‌پردازد که درواقع پدر کارگردان است که نگاهش به مسائل سیاسی نسبت به سال‌های کوران انقلاب تغییر کرده است، دارای رویکرد مضمونی سیاسی بوده است. این فیلم البته درنهایت به‌عنوان نخستین ساخته کارگردانش، در نخستین حضور فستیوالی خود، جایزه بهترین فیلم نیمه‌بلند جشنواره را به خود اختصاص داد.

درباره فیلم هایی از ایران که به کنکاش در برخی مسائل و معضلات اجتماعی می‌پردازند، ازجمله “سایه‌های بی‌خورشید” اثر مهرداد اسکویی و “کاغذپاره‌ها” از بهزاد نعلبندی که بویژه در بحث‌های پیرامونی، تصور برخورد مقامات سیاسی ایران در مواجهه با آنها وجود داشت، با امتناع این کارگردانان از بهره‌برداری سیاسی و سوء استفاده های بعضا رایج در این زمینه، همراه شد؛ تا جایی که نعلبندی در پاسخ به پرسشی در جلسه پرسش و پاسخ پس از نمایش فیلمش، مبنی بر اینکه آیا با نمایش این فیلم، شما می‌توانید به ایران برگردید، گفت: این فیلم چند ماه پیش در جشنواره فجر در تهران به نمایش درآمده و واکنش‌ها هم به آن مثبت بوده است. اسکویی هم در پاسخ به پرسش تقریبا مشابهی، گفت: برخلاف تصور شما، هیچکدام از دخترهای حاضر در فیلمم که در زندان به سر می‌بردند و همین طور مادرانشان، نه تنها اعدام نشده‌اند، بلکه همه دخترها آزاد شده و مادرها هم عموما در حال آزادسازی هستند.

حضور محسن مخملباف، فیلمساز ایرانی مقیم خارج از کشور که در سال‌های گذشته فعالیت‌های بعضا تندروانه سیاسی داشته، در جمع هیات داوران بخش مسابقه جشنواره فیلم مستند (ایدفا) که به نمایش فیلمی از او و سخن گفتنش در جریان جشنواره منجر شد نیز به بار سیاسی مربوط به ایران افزود. ضمن آنکه فیلم “نون و گلدون” او با دو نوبت نمایش که البته با نام دیگری (لحظه معصومیت) و به عنوان محصول مشترک ایران و فرانسه در جشنواره عرضه شد و برای بسیاری سوء برداشت به وجود آورده بود، خود مضمونی سیاسی دارد؛ با اشاره به سوء قصد کارگردان فیلم به یک پاسبان قبل از انقلاب، برای سرقت اسلحه او و به کارگیری‌اش برای نجات بشریت.

اما آثار کارگردانان افغانستانی حاضر در جشنواره نیز یا صرفا به مسائل سیاسی درون افغانستان پرداخته و به نقش همسایگی یا میزبانی ایران اشاره‌ای نداشته یا اگر هم مثل فیلم “تارهای ممنوعه” حسن نوری به مشکلات فعالیت افغانستانی‌ها در ایران پرداخته، آن را با مسائل سیاسی آغشته نکردند.
آخرین اشاره را در این زمینه به فیلم “فقدان” اثر زهرا ذوالفقاریان می‌توان داشت که وقتی از روز نخست از جشنواره کنار گذاشته شد، این‌طور مطرح شد که این اتفاق به خاطر مسائل فنی بوده است؛ اما در ادامه شایع شد که این اتفاق دلیلی غیر فنی و به‌نوعی فرامتنی داشته است.

علیرضا بهرامی – ایسنا

انتهای پیام